- مملو کردن
- آکندن
معنی مملو کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تازیدن، تاختن
آمیختن، درآمیختن
آگاهاندن، آگاه کردن
حمله آوردن
کناره گرفتن دوری کردن احتراز جستن پرهیز کردن: با اینکه حلال تست باده پهلو کن از آن حرامزاده. (نظامی) یا پهلو کردن خربزه. کوزه کوزه کردنتشرید
هجوم بردن، یورش بردن
کناره کردن، کناره گرفتن، برای مثال با آنکه حلال توست باده / پهلو کن از آن حرام زاده (نظامی۳ - ۵۳۳)
عملی کردن، اجرا کردن، متداول ساختن
اندام بریدن، شکنجه دادن گوش یا بینی کسی را بریدن: روا نبود کافران را مثله کردن، شکنجه دادن عقوبت کردن
رها کردن، نهفت گزیدن (نهفت خلوت) آبشتیدن خالی کردن، رها کردن: بوسیلت ایشاج وصلت و اشتباک قرابت شفیع شدند تا او را مخلی کردند و اقطاعاتی که داشت بر او مقرر گردانید
گومختن ویمختن شیپ گت کردن (گویش افغانی) در آمیزاندن
تنپوش دادن خلعت دادن
جاوید کردن جاودان کردن جاویدساختن جاودان کردن: شاعران و نویسندگان نام نیک او را مخلد کرده اند
زیا وندنیدن زینه مند کردن
آکاسنیدن آکاهنیدن آگاهاندن
خبر دادن، اطلاع دادن
آویزان کردن آویختن، مربوط ساختن و ابسته کردن، کارمندی را از شغلش بر کنار کردن موقتا تا باتهام و رسیدگی بعمل آورند
اوستامیدن تکیه کردن بر اعتماد کردن: (ایمن است از رستخیز افلاک از آنک بر بقای او معول کرده اند) (خاقانی. سج. 517)
رواگ دادن، انجام دادن عمل کردن اجرا کردن، متداول کردن رایج ساختن، بعمل آوردن پروردن: (قرب صد هزار سر گوسفند و هزار سر گاو که در خانه ها بنمک معمول کرده... قدید کرده اند) (ترجمه محاسن اصفهان 64)
شکست دادن پیروز گشتن شکست دادن چیره شدن
رنگین کردن، رنگارنگ کردن
آلوده کردن آلودن
پاره کردن شکافتن: (پس شیر از جوانب در آمدند و زخمها پیاپی میزدند تا لباس وجود بر پیلان چنان مخرق و ممزق کردند که بزرگتر پاره ای از پیلان گوش بود) (مرزبان نامه. . 1317 ص 225)
پرکردن لبالب کردن
Attack, Assail, Assault, Invade, Lunge, Raid
Blend, Infuse, Mingle, Mix
Ban, Forbid, Prohibit
Supplement
proibir
misturar, infundir
suplementar
нападать , атаковать , вторгаться , накидываться